به نام خدای مهدی
"امروز شنبه است"
قبل از طلوع افتاب وضوی عشق گرفتم و سجاده ترمه ام راپهن خاک کویت کردم . دستها سائیدم و سکوتم را بر دیوارها خراشیدم . امدنت را از خدایمان خواستم اما زودتر از همیشه صبح شد....!
"امروز یکشنبه است"
هنگامه صبح را به نامت قسم دادم که دیرتر سایه شود . گوش نیز کردم تا شاید اقاقی اتاقم گریه کند و نغمه چکاوک را از صمیم دل بشنود، اما زود ظهر شد ...!
"امروز دو شنبه است"
بعد از نماز ظهرم جرعه ای دعا نوشیدم ، دل را تیممی دادم و ایستادم . یامهدی...الله اکبر...
قنوتها بر دل اسمان زمزمه کردم و فرشتگان را واسطه ی من و خدایمان قرار دادم تا شاید عیدمان اخر هفته فرا رسد،سر از سجاده برداشتم ، تسبیح را در مشتم گره خورده یافتم و به حرم(ضریح) واسطه هایش دخیل بزرگی بستم .
"امروز سه شنبه است"
دو گلدان شمعدانی جلوی در گذاشتم ، رد پای تو را با گلاب شستم، تا زمین صدای قدمهایت را تصور کرد،خود را تنگ در اغوش خاک دید و همه گلها را بوئید . لبه در نشستیم و به نوک اسمان خیره شدیم و با هم شمردیم که تا جمعه فاصله ای نداریم ......
امشب برای آمدنت نذر می کنم ... |