راز هرچه باداباد!

من یقین دارم که برگ ،

کاین چنین خود را رها کرده ست، در آغوش باد.

فارغ است از یاد مرگ !

***

لاجرم چندان که در تشویش ازین بیداد نیست .

پای تا سر ،

زندگی ست!

***

آدمی هم مثل برگ ،

می تواند زیست بی تشویش مرگ،

گرندارد همچو او ، آغوش مهر باد را ،

می تواند یافت ،لطف:

«هرچه باداباد »را!

-------

اثر: فریدون مشیری